جدول جو
جدول جو

معنی سه پرا - جستجوی لغت در جدول جو

سه پرا
در اصطلاح پرورش دهندگان کرم ابریشم بهخورد دهه یا دهه ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپه آرا
تصویر سپه آرا
فرمانده سپاه که آرایش سپاه کند، آرایندۀ سپاه
فرهنگ فارسی عمید
یکی از آلات موسیقی شبیه تار که کاسۀ آن کوچک تر از کاسۀ تار است و با ناخن سبابۀ نواخته می شود. این ساز در قدیم دارای سه سیم بوده، اما امروزه چهار سیم دارد، سه رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته پر
تصویر ته پر
تفنگ ته پر، تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه لا
تصویر سه لا
آنچه دارای سه لا باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه پخت
تصویر سه پخت
سه مرتبه پخته شده
فرهنگ فارسی عمید
(سِ دَ رَ)
خطی باشد که بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان) (فرهنگ رشیدی). رجوع به سه پرک شود
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ / سَ دَ رَ / رِ)
بازی است مر عربان را. (منتهی الارب). خط مستدیر یلعب به الصبیان یسمونها الرمی و فی الصحاح فارسیتها سدره. (از تاج العروس ذیل کلمه طین و متن اللغه). رجوع به سدر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(دَهْ پَرْرَ / رِ)
دارای ده پر. دهبرج. فیروزآبادی در کلمه دهبرج می نویسد معرب ده پر است یعنی صاحب ده پر، ولی نمی نویسد چه معنی دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
سپه آرای آرایندۀ سپاه. فرمانده سپه. سپهسالار که سبب فر و شکوه لشکر بود:
به تیغ آن سپه آرای نیست خواهد شد
هر آن کسی که نماید بدین ملک عصیان.
فرخی.
دوست میر مؤید پسر ناصر دین
عضد دولت یوسف سپه آرای عجم.
فرخی.
پیش هفتاد صف ّ بدعت ور
سپه آرای و مرد میدان است.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 134)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بندروغ آب که میان آب نهند تا از گذرگاه بجائی دیگر روند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ)
رجوع به سه پرک شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ)
خطی چند باشد که قماربازان بجهت قماربازی بر زمین کشند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سازی است از نوع طنبور که کاسه آن کوچکتر از تار است و به وسیله ناخن سبابه نواخته میشود. سه تار در قدیم دارای سه سیم بوده ولی اکنون چهار سیم دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سد پا
تصویر سد پا
هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی پر
تصویر سی پر
ماه که سی روز تمام است
فرهنگ لغت هوشیار
میدانی که ملتقای سه جاده باشد جایی که از آن سه راه منشعب شود، آلتی که چوبه ای عمودی و چوبی از جهت افقی دارد و حیوانی را به آن می بندند تا ماشین و بعض وسایل نقلیه را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه پر
تصویر سه پر
آن چه که دارای سه شعبه باشد سه شاخه: تیر سه پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه پره
تصویر سه پره
خطی چند که قمار بازان به جهت قمار بازی بر زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه پرک
تصویر سه پرک
خطی چند که قمار بازان به جهت قمار بازی بر زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه بر
تصویر سه بر
سه ضلعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه لا
تصویر سه لا
آن چه که دارای سه لاباشد سه تو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر پر
تصویر سر پر
تفنگ یا توپی که گلوله یا ساچمه را از سر آن داخل کنند مقابل ته پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه تا
تصویر سه تا
ستا. ستار. ستاره، طنبوری است که سه تار به آن بسته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه تا
تصویر سه تا
ستا، سه پیاله شراب که هر ناهار خورند تا غسل معده دهد، ثلاثه غساله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه پرک
تصویر سه پرک
((~. پَ رَ))
سه پره، خطی چند که قماربازان به جهت قماربازی بر زمین کشند
فرهنگ فارسی معین
سازی است زهی مانند تار که کاسه اش کوچک تر است و با ناخن نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه پری
تصویر سه پری
((~. پَ))
تیری که سه پر مرغ داشته باشد، مجازاً، تیزرو
فرهنگ فارسی معین
نوعی سوسک
فرهنگ گویش مازندرانی
مانند من، شبیه من
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت سیب
فرهنگ گویش مازندرانی
پلوی بی نمک
فرهنگ گویش مازندرانی
مانند تو، از تو بالاتر، در مقام تهدید و تحقیر گفته می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سه روز دیگر، چهار روز دیگر (با تفاوت معنایی در نقاط مختلف
فرهنگ گویش مازندرانی
به دوران پوست اندازی دوم و به خواب رفتن کرم ابریشم گویند
فرهنگ گویش مازندرانی